loading...
...عهد با شهدا...
AHMADREZA MALEKI بازدید : 12 شنبه 28 تیر 1393 نظرات (0)

زندگینامه شهید علی میرزایی

شهید علی میرزایی در هفتم فروردین ماه 1337 در یک خانواده مذهبی و پر جمعیت ذر روستای بابهویز(درخیز) از توابع شهرستان زرند استان کرمان چشم به جهان گشود شهید میرزائی فرزند سوم خانواده بود پدرو مادری کشاورز داشت و از همان دوران کودکی در امور کشاورزی و غیره به آنها کمک می کرد ...

زندگینامه شهید علی میرزائی

شهید علی میرزایی در هفتم فروردین ماه 1337 در یک خانواده مذهبی و پر جمعیت ذر روستای بابهویز(درخیز) از توابع شهرستان زرند استان کرمان چشم به جهان گشود شهید میرزائی فرزند سوم خانواده بود پدرو مادری کشاورز داشت و از همان دوران کودکی در امور کشاورزی و غیره به آنها کمک می کرد و دوران تحصیلات ایشان تا پنجم ابتدایی بود که پس از آن به علت مشکلات اقتصادی خانواده درس را رها کرده و راهی شهر شد

دوران سربازی ایشان در سال 1357 در کرمان بود و بعد از انجام خدمت سربازی که همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی بود به فرمان امام خمینی (ره) به عضویت بسیج برای مقابله با دشمن بعثی که جنگی را در مناطق غرب و جنوب راه اندخته بود در آمد شهید میرزائی در سال 1361 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در آمد و در همان سال نیز ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دو پسر و یک دختر به نامهای مهدی و هادی و حکیمه بود شهید میرزائی مدت یکسال را نیز در سال1363 در جماران در جوار امام خمینی (ره) بود

خصوصیات اخلاقی:

اهمیت زیادی به نماز خواندن و قرآن داشت و همیشه مردم را دعوت به این امر معنوی می کرد و همیشه در کار خیر نیز پیش قدم بود  شهید میرزائی اهمیت بسیاری به فرزندان و همسر برادرش که در سال 1361 مفقودالثر شده بود می داد،در اواخر سال 1366 فرزند سوم ایشان به نام هادی به دنیا آمد که در آن موقع نیز شهید میرزائی در جبهه حضور داشت که پس از گذشت 20 روز از تولد فرزندش به مرخصی15 روزه آمد بعد از گذشت 5 روز از مرخصی ایشان عملیاتی در جبهه ها رخ داد که بعد از شنیدن شروع عملیات چشمانی اشکبار داشت و هیچ چیز او را آرام نمی کرد و مدام به یاد دوستان خود در جبهه بود و رنگ و رویی دیگر پیدا کرده بود و فردای آن روز فرزندان خود را بوسید و رو به همسر خود گفت که این آخرین دفعه ای است که او را می بیند و فرزندان خود به او می سپارد تا پسرانش حسینی و دخترش را زینب گونه تربیت کند و با وجود ماندن 10 روز از مرخصی اش راهی جبهه گردید و سرانجام در 15/01/1367 در عملیات والفجر 10 در منطقه عملیاتی سیدالصادق به درجه رفیع شهادت نائل آمد روحش شاد و یادش گرامی باد

وصیتنامه شهید علی میرزائی

بسم الله الرحمن الرحیم

بارالها نمیخواهم در بستر بمیرم یاریم کن تا در  دم سنگر بمیرم

دوست دارم شوم قربانی راه خمینی  دشمنان را قلع و قمع سازم بمیرم

به نام خداوند مهربان وصیت نامه خود را شروع می کنم و با سلام به امام زمان حضرت مهدی موعود و با سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی خمینی بت شکن این ابراهیم زمان که بتهای این زمان می شکند و بحق که ما را از گمراهی نجات داد و به راه نور هدایت کرد من به شما آنهایی که این وصیت را می خوانید یا می شنوید اگر خدا لیاقت فیض شهادت را نصیبم کرد و این وصیت نامه را خواندید این حقیر می خواهم همه گوش به فرمان های این نور الهی(امام خمینی) باشید که اسلام هم یاری شود و اما من چند کلمه به پدر و مادرم و همسرم و فرزندان برادرم بگویم:پدر و مادر مهربان نه هرگز برای شهید شدن من ناراحت شوید و همسرم تو به مادر یادآور که انسان چگونه می تواند خود را مسلمان بداند و در خانه بنشیند که اسلام در خطر باشد و امام حسین(ع) در سرزمین کربلا با کفر بجنگد و علی اکبرش به میدان جنگ برود و شهید شود و ابوالفضل هم به میدان برود وشهید شود و قاسم هم به میدان برود و  شهید بشود و تمامی یاران امام حسین(ع) به میدان بروند یکی پس از دیگری شهید شوند و ظهر عاشورا آقایمان حسین ندای کمک میخواهد و کسی لبیک به ندای نور الهی نمی دهد جز یک شش ماهه آنهم به میدان میرود و شهید میشود و آخر هم خود پاره تن زهرا (س) شهید میشود و دیگرانی که قبل از امام حسین (ع) از قابیل تا انقلاب محمد(ص) و از محمد(ص) تا حسین(ع) و از حسین(ع) تا گلگونکفنان این انقلاب که با رهبری امام خمینی نایب بر حق امام زمان(عج) بحق که یاور مستضعفان است همچنین در لبنان و دیگر بلاد مسلمین که مورد هجوم جهان خوران به خطر افتاده است مگر میشود کنار پدر و مادر و فرزندان و همسر بنشینم و بگویم که خدا درست می کند خدا می گوید :بخواهید از من تا اجابت کنم شما را. پس شما صبر کنید و شکیبا باشید که خدا به شما اجر عطا میفرماید و مادرم از شما میخواهم که من را ببخشید و من را حلال  کنید که من فرزند خوبی برای شما نبودم همسرم امیدوارم مرا ببخشی من نتوانستم آن حقی را که شما داشتی عمل کنم و مدانی که هدفی نداشتم جز این که اسلام حق بگردنمان داشت من در این مدت سه سال زندگی نتوانستم حق شما را رعایت کنم همسر عزیزم امیدوارم فرزندم مهدی را طوری تربیت کنی که مسلمانی با ایمان و با تربیت اسلامی بشود ان شاءالله فرزندم حکیمه را هم مانند زینب(س) تربیت کنید و خود نیز زینب وار زنگی کن و صبر داشته باش وبعد هم از برادرانم تشکر میکنم و چند کلمه ای به شما وصیت میکنم که قیم فرزندان من باشیدتا حدی که تربیت اسلامی شوند و قیم فرزندان و زندگی مختصری که دارم همسرم باشد امیدوارم مرا ببخشید که وقت عزیزتان را گرفتم خداوند یارو نگهدارتان باشد. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 18
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 16
  • بازدید ماه : 16
  • بازدید سال : 44
  • بازدید کلی : 569